Deprecated: str_replace(): Passing null to parameter #1 ($search) of type array|string is deprecated in /home/varzehco/public_html/wp-content/plugins/spotplayer/index.php on line 10
آیا فلسفه می تواند به خوشبختی ما کمک کند؟ - ورزه

آیا فلسفه می تواند به خوشبختی ما کمک کند؟

(بخشی از کارگاه “اصول خوشبختی؛ چشم اندازی فلسفی” به مناسبت “روز جهانی فلسفه” به دعوت تیم #بیست_تا_سی)

فلسفه چیست؟

فلسفه، به لحاظ رویکرد، “تفکر انتقادی” است؛ اندیشیدنی است که با تردید و پرسش همراه باشد. اما به جهت موضوع، فلسفه حیطه ای است که “مهترین مسائل زندگی انسان” برای تفکر طرح می شود. حال اگر بپذیریم خوش‌بختی مهم‌ترین مساله انسان است، در نتیجه، خوشبختی مهمترین دغدغه فیلسوفان است. بنابر این، می توان گفت توجیه طرح هر مساله دیگری از جانب فیلسوفان، نهایتا، به جهت مفید و ضروری بودنش برای مساله خوشبختی است. بدین معنا، تمام تاریخ فلسفه تاریخ اندیشه ورزی درباره خوشبختی است. چنانچه می توان گفت هر فیلسوفی نیز به شیوه و به نوبه خود، در صدد ارائه پیشنهادی برای تحقق و افزایش خوشبختی بوده است.

آیا فلسفه و نظرات فلاسفه می تواند در موضوعات مختلف، از جمله موضوع خوشبختی، به ما و خوشبختی ما کمک کند؟

شاید با یک تمایز گذاری نسبی میان “علم” و “فلسفه”، بتوان گفت که در علم “پاسخ داشتن”، و “تثبیت و وحدت پاسخها” فضیلت است، اما در فلسفه “پرسش داشتن”، و “تعلیق و تکثر پاسخها” فضیلت است. از این رو، پرسش های فلسفی پرسشهایی هستند که پاسخ یگانه ندارند؛ بلکه “پاسخ ها” دارند. اما می توان گفت فلسفه و پاسخ هایی که برای ما به ارمغان می آورد، به چند جهت به ما و خوشبختی ما کمک می کند:

اولاً، این بدین معنا نیست که در فلسفه، به نحو سلبی، برخی از پاسخ ها کنار گذاشته نشوند و یا کاملا تضعیف نشوند، مثلاً، دوگانه انگاری، اعتقاد به دو سرشت متفاوت و متضاد جسم و روح در تبیین ماهیت انسان، پاسخی است که در فلسفه معاصر کاملا تضعیف شده؛ 

ثانیاً، هر پاسخی محدودیت و امکاناتی دارد که با نظر به دیگر اولویت های ما، می تواند در انتخاب ما و گرایش ما به آن مفید و موثر واقع شود؛ مثلا کسی که گرایش های عرفانی دارد به پاسخی جذب خواهد شد و کسی که گرایشهای سیاسی دارد احیاناً به پاسخی دیگر.

 ثالثاً، مواجهه با طیفی از پاسخها ما را کمک می کند تا از جزمیت و اصرار بر یک نظر که شاید نظر چندان موجه، مفیدی هم نباشد، رها شویم و در نتیجه به خود و دیگران خشونت کمتری بورزیم. 

رابعاً، به لطف آشنایی با نظرگاه های مختلف در می یابیم آن جوابی هم که می انگاشتیم جواب اصیل خود ما است، فی الواقع، جواب ما نبوده و یک “دیگری”، مثلا ایدئولوژی های مختلف، در ما ساکن بوده و به جای ما فکر می کرده است. به عبارت دیگر، اینکه ما نیندیشیم به معنای این نیست که هیچ اندیشه ای نداشته باشیم، بلکه تنها بدین معنا است که دیگرانی بری ما خواهند اندیشید، و البته هیچ تضمینی هم نیست که آنها چقدر حق طلبانه و مصلحت جویانه اندیشیده باشند؛

با این روشنگری است که تازه این فرصت برای ما ممکن می شود که خود بیندیشیم و فکری از آن خود داشته باشیم، خود را به عهده بگیریم، و برای سوالاتمان جوابی داشته باشیم که درست یا غلط، واقعاً جواب ما و متناسب با فردیت ما باشد؛

خامساً، پرسشهای فلسفی پرسشهایی نیستند که اگر ما به آنها نیندیشیم آنگاه بتوانیم چنان عمل کنیم که گویی عمل ما نسبت به هیچ پاسخ و اندیشه ای هیچگونه گرایش و جهت گیری خاصی نداشته باشد، بلکه باید گفت “هر عملی همواره آغشته به یک نظر است” و ما ناخودآگاه در هر یک از قضاوت ها، انتخاب ها و تک تک اعمالمان در زندگی، اندیشه ای (پاسخی) را مفروض گرفته ایم، البته عموماً بی آنکه بدانیم و آن را سنجیده باشیم و آن را به مصاف دیگر اندیشه ها (پاسخها) برده باشیم. سقراط، در واقع چنین زندگی ای را “زندگی نیازموده” می نامید و می گفت: “زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد!”

28 آبانماه 1394

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *