Deprecated: str_replace(): Passing null to parameter #1 ($search) of type array|string is deprecated in /home/varzehco/public_html/wp-content/plugins/spotplayer/index.php on line 10
تاملی درباره سخنی از عارف مسیحی یاکوب بومه - ورزه

تاملی درباره سخنی از عارف مسیحی یاکوب بومه

تاملی درباره سخنی از عارف مسیحی یاکوب بومه 

و درنگی بر دو مفهوم «مدارا» و«مدعی» در شعر حافظ

مسعود زنجانی

یاکوب بومه: فاصله ميان بهشت و جهنم اين است كه اهل بهشت كسانى اند كه مى خواهند «بر حق باشند» و اهل جهنم كسانى اند كه مى خواهند «بر حق بوده باشند».  

 می توان گفت “کسی که می خواهد بر حق بوده باشد”، همان “مدعی” است که حافظ همیشه در شعرش از او می نالد و بر او می تازد. به راستی، چرا حافظی که در اندیشه “مدارا” بر دنیای جدید سبقت گرفته است و ما را به “مدارا” با دشمنان دعوت کرده است، خود با مدعی “مدارا” نمی دارد و درد او را بی مداوا می داند؟ آیا این نقیضه یا نقیصه ای در اندیشه حافظ است یا آنکه باید نظریه مدارای او را با مدارای بیشتر مورد مداقه قرار دهیم؟

مدعی کیست؟ مدعی کسی است که محدودیت نگرش و کنش خود را به رسمیت نمی شناسد و گویی هم، به طور نهایی، حقیقت را می داند و هم، به طور کامل، خود را بر حق می یابد. مدعی جزمیت گرا است و جزمیت گرایی به خودخواهی، طلبکاری، و مدارا ستیزی می انجامد. 

می توان گفت حافظ با مدعیان و مدارا ستیزان، عملاً ستیزی ندارد و مدارا می کند، اما نظراً نسبت به آنها روادار و پذیرا نیست. برای حافظ، اگرچه “مدارای عملی”، یعنی “صلح طلبی”، استثناء بردار نیست، و او با همه دشمنان خویش، از جمله مدعیان، چه برسد با دگر اندیشان، مدارا می کند و در صلح است، اما برای او “مدارای نظری” یعنی “نسبیت گرایی” چنین نیست و یک استثناء دارد: “مدعی”. 

حافظ، در مقام نظر، با مدعیان روادار نیست و با مدارا ستیزان مدارا نمی کند. بنا بر این، حافظ جز با جزمیت نمی ستیزد و اندیشه او با جزمیت گرایان جدایشی جدی دارد. اگر نسبی گرایی به معنای بدرقه “حق به جانب بودن” و خوشامد گفتن به این باور باشد که “حقیقت به طور کامل و مطلق و نهایی نزد کسی نیست” آنگاه، حافظ در برابر کسی که با این موضع خدایی وداع نکرده است و مدعی است که “حقیقت به طور کامل و مطلق و نهایی نزد من است”، سر فرود نمی آورد و نمی گوید در این ادعا حق به جانب او هم هست.

می توان گفت برای حافظ، آن حقیقتی که صلح آمیز و ستیزه ستیز است، و جنگ هفتاد و دو ملت را پایان می دهد، این است که “هیچ انسانی خدا نیست”. خدا تنها داور نهایی است و بنابراین، همه بندگان باید داوری های خود را به پیش او بیاندازند؛ یعنی همگان باید محدودیت داوری های خویش را بپذیرند و نسبت به دیگری روادار و پذیرا باشند.

اما کسی که “می خواهد بر حق باشد”، حقیقت داشتن برای او فقط یک “اشتیاق” است و البته این اشتیاق هرگز به مرز “ادعا” نمی انجامد. چرا که انسان منزه نیست و از خطا گریز و گزیری ندارد، و بدین معنا، انسان “واجب الخطا” است.* به تعبیر گوته، انسان تا آنجایی که می کوشد، اشتباه نیز می کند.

بنابراین، کسی که می خواهد بر حق باشد، در ضمن اینکه با صداقت و جدیت می کوشد، با دیگران نیز بر سر مهر و مدارا است. حقیقت را منتشر نزد همه کوشندگان می داند، خود را همیشه در راه می یابد، و به قول سپهری، در پی آواز حقیقت می دود!

حقیقت جستجو و گفتگو است. حقیقت مکالمه می کند تا شکست بخورد، چرا که اینچنین یاد می گیرد و پیروز می شود. اما جزمیت مناظره می کند تا پیروز شود و اینچنین هیچ نمی آموزد و شکست می خورد. 

حقیقت همان راه حقیقت، کوشش برای حقیقت، و اشتیاق به حقیقت است. حقیقت همیشه نسبت به “دیگری” روادار است و پیوند می دهد. اما جزمیت خود پسند است و دیگری را بر نمی تابد. جزمیت همیشه تنها می ماند و دوزخ نشین است.

آن کسانی که میخواهند “بر حق باشند” اهل “حقیقت” هستند، و آن کسانی که مى خواهند «بر حق بوده باشند» اهل “جزمیت” هستند.

* مراد از خطا، “خطای معرفتی” است و نه اخلاقی. به سخن دیگر، واجب الخطا بودن انسان، به “بودن” او بر میگردد، نه به دانسته ها، خواسته ها، گفته ها، و کرده های اختیاری او. انسان محکوم به اشتباه است، و بدین معنا، همیشه در دانش ها، خواهش ها، گویش ها، و کنش های انسانی “حدی” از اشتباه وجود دارد. انسان ذاتاً تحریفگر است؛ پیوسته “در زبان” دروغ می گوید، چه “با زبان” دروغ بگوید و چه نگوید. هر گونه منزه دانستن انسان، ریشه در نادانی از محدودیت ها و نقصان های سرشتی و ساختاری او دارد. تنزه طلبی فرزند توهم زدگی است.

ابیات مورد استناد:

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

  تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها

مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست

احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد

بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

آبانماه 1394

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *