Deprecated: str_replace(): Passing null to parameter #1 ($search) of type array|string is deprecated in /home/varzehco/public_html/wp-content/plugins/spotplayer/index.php on line 10
دوستی و خوشبختی - ورزه

دوستی و خوشبختی

21- دوستی و خوشبختی 

#مسعود_زنجانی 

@vivaphilosophy

یکی از مهمترین آموزه های فلسفۀ یونان این است که خِرد ما را خوشبخت می کند و فقط خردمند است که خوشبخت می شود. اما باید پرسید که خِرد چگونه متضمّن خوشبختی انسان می گردد؟ پاسخ فلسفۀ یونانی این است که تنها خِرد است که می تواند انسان را از خودخواهیِ کور و کُشنده بِرَهاند و رستگار کند. خودخواهی و خوشبختی جمع ناشدنی هستند و ممکن نخواهد بود که فردِ خودخواه خوشبخت شود. 

اما مگر از خودخواهی گریز و گزیری هم هست؟ مگر نه آنکه ساختارِ روان ـ تنی هر انسانی او را محکوم به خودخواهی می کند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که گریزی نیست، اما گزیری هست! ما به حُکمِ انسان بودن، چه جاهل باشیم و چه خردمند باشیم، گریز و مفرّی از زندانِ خودخواهی و خوددوستی نداریم و هر فردی، به نوعی، با خودخواهی روان شناختی (psychological egoism) در پی محوریت خود در محیطِ ارتباطی خویش است؛ اما گزیر و انتخابی که در اختیار داریم، «فرم» و «شیوه» ای است که با کمک خِرد در اِعمال این خودخواهی در پیش می گیریم تا در این زندان زندگی کنیم بی آنکه خودخواه اخلاقی (moral egoism) شویم. به عبارت دیگر، اگرچه سرشت ما، نوعی، “خودخواهی روان شناختی” است، اما سرنوشت ما، لزوما،ً خودخواهی اخلاقی نیست! 

در واقع، تفاوت جاهل و خردمند در این نیست که جاهل خودخواهِ مطلق است و خردمند مطلقاً خودخواه نیست. تفاوت جاهل و خردمند در شیوۀ خودخواه بودن آنها ست و نه در اصلِ خودخواه بودنشان. جاهل مرزهای زندان را با بی خِردی به مرزهای تنگِ وجودی خود فرو می کاهد و دیگری با خِردمندی خود، مرزهای این زندان را به گسترۀ مرزهای انسانیت فرا می بَرد و اینگونه زندان را مبدل به آشیان می کند.

باری، خردمند در نتیجۀ خِردش در می یابد که «بهترین شیوۀ خودخواهی دیگرخواهی است» و خوشبختی تنها با «دوستی» و پبوند با «دیگری» میسّر است. به عبارت دیگر، در فلسفۀ یونانی «تنها آنکس که بتواند دیگری را خوشبخت کند، می تواند خوشبخت شود». عشق، در واقع، عدم خودخواهی نیست، بلکه فرم ظریف شده و تلطیف شدۀ خودخواهی است، چراکه اساساً انهدام و نابودی کاملِ خودخواهی ممکن نیست. 

بنابراین، توانایی خِرد تلطیف خشونت و زدودن زمختی از گرایشهای خودخواهانه است تا خودخواهی از گونه های کور، خشونتزا و دیگرستیز به گونه های ارجمند و دیگرپذیرِ خودخواهی ارتقا یابد. بدین معنا، باید تأکید کرد که «درکِ عقل» است که به عشق منجر می شود و نه ترکِ عقل. در واقع، دانا از همۀ جدایشهای ناشی از جهالت فرا می رود و جهان را خود می شمارد و دیگری را یگانه با خود می داند. در مقابل، نادان خودبزرگ بین و خودشیفته می شود و خود را جهان می انگارد و دیگری را بیگانه می پندارد. به عبارت دیگر، نادان هرگز نمی تواند از حصارهای تنگ زندانِ خود جان بِدر بَرد، چرا که نمی تواند از خودِ فروتر خود بِرَهد و به خودِ فراتر برسد. نادان قادر نیست که دست تطاول به خود بگشاید و بنابراین نمی تواند خود را تعالی بخشد.

خودپسندي جان من برهان ناداني بود

(حافظ)

20 مرداد 1392

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *