ساحتهای فلسفی ناظر به زبان با نظر به فرهنگ فلسفی پیتر آنجلس
(قسمت چهارم: فلسفه زبان متعارف)
ج ـ نظریه یا روش فلسفۀ زبان متعارف:
فلسفۀ زبانِ متعارف، همانند فلسفۀ تحلیلِ زبانی، مدّعی است كه با تحلیل زبانِ متعارف (معانی، مضامین، صورتها و استعالهای آن) سرشت مسائل فلسفی را میتوان بهتر درك كرد و همچنین میتوان راه حلی را برای آنها جُست. در این تحلیل، نشان داده میشود كه چگونه دیدگاه عامِ فلسفی و پیشفرضهای بنیادینِ زبانِ متعارف، حكایتگر حقایقی در باب عالمِ واقعاند. آموزههای اساسی نظریۀ زبانِ متعارف عبارتند از:
1ـ زبانی كه در محاورات روزمرّه به كار میرود (زبانِ متعارف)، برای كاربرد فلسفی كفایت میكند.
2ـ پیشفرضهای زبانِ متعارف از عالمِ واقع، نگرش یا ساختاری درست دارند.
3ـ هرگونه تخطّی از زبانِ متعارف گرههای فلسفی و متافیزیكی زائدی (معضلات و مهملات) ایجاد میكند.
4ـ راهحلهای مسائل فلسفی باید در پرهیز از كاربرد نادرست واژگانِ زبانِ متعارف و معانی آنها كشف شوند.
چیزی به عنوان انگاره یا مجموعهای از باورهای مشترك، در میان فیلسوفان زبانِ متعارف، بسیار نادر است. برخی از آنها جبری مسلك هستند و برخی دیگر چنین نیستند. برخی به علمگرایی پایبندی نشان میدهند و برخی دیگر چنین التزامی را ندارند. البته، بهطور كلّی، فیلسوفان زبانِ متعارف در اینكه گرههای فلسفی را نمیتوان از طریق اسلوبهای منطق نمادین / صوری گشود، اتفاق نظر دارند. زبانِ متعارف، كلیدی برای گشودن گرههای فلسفی است. زبانِ متعارف زبانِ مصنوعی[14] نیست؛ چنانچه نوعی «حساب»[15] نیز نمیباشد. نگرشهایی كه در زبانِ متعارف پیرامون ساختار واقعیت و تجربۀ روزمره پیشفرض گرفته شدهاند از طریق بكارگیری نظامهای مصنوعی حاصل نمیشوند. نظامهای صوری در مسائل اخلاقی و روانشناختی نیز غیرقابل انطباقاند.
جان آوستین، لودویگ ویتگنشتاین، گیلبرت رایل و جان ویزدم نامهایی هستند كه در فلسفۀ زبانِ متعارف مساهمت داشتهاند. در اكثر موارد، قائل شدن مرزی دقیق میان فلسفۀ زبانِ متعارف و فلسفۀ تحلیلِ زبانی دشوار است؛ چنانچه برخی اساساً میانِ آن دو تفاوتی قائل نیستند.
http://www.ensani.ir/fa/content/208403/default.aspx
کتاب ماه فلسفه – آذرماه 1386